جدول جو
جدول جو

معنی جاج هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو

جاج هاکردن
پف کردن، سیخ شدن مو از ترس یا سرما
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تیز کردن داس، شکستن لبه ی تیز تبر و داس براثر برخورد به
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند کردن، سرپا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رایج کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
احساس سوزش نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
همواره کردن، صاف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مخلوط کردن، در آمیختن
فرهنگ گویش مازندرانی
طراحی نقش و نگار و پیاده کردن نخ های رنگی روی نمد
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست سبز گردوی تازه را جدا کردن مرمّت کردن ابزار دندانه
فرهنگ گویش مازندرانی
آب کردن کره یا روغن جامد، علامت گذاری بر روی درختان، داغ
فرهنگ گویش مازندرانی
تا کردن، متورم شدن، ساختن، کنار آمدن، بند انداختن صورت
فرهنگ گویش مازندرانی
تیز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
عصبی شدن و لج کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین آوردن، از بالا به پایین ریختن برگ از شاخه های و سرشاخه
فرهنگ گویش مازندرانی
جمع آوری کردن، مرتب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ردیف کردن، سر و سامان دادن، رضایت کسی را جلب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مطیع کردن، رام کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فریادکشیدن، بلند حرف زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لفظی برای لانه کردن طیور خانگی
فرهنگ گویش مازندرانی
نق زدن، گریه کردن بچه
فرهنگ گویش مازندرانی
سیخ شدن مو از ترس یا سرما
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن و جا دادن، جا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاک کردن، از آلودگی و ناخالصی پیراستن
فرهنگ گویش مازندرانی
برداشتن پوست سبز گردو
فرهنگ گویش مازندرانی
دو چیز را به یکدیگر نزدیک کردن، میزان نمودن مگسک تفنگ با
فرهنگ گویش مازندرانی
ریز کردن، خرد کردن، نارسا ادا کردن کلام، خرد کردن، ریز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تیز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
موی بر اندام راست شدن در اثر خشم یا ترس، نسبت خشم حیوانی
فرهنگ گویش مازندرانی
لخته شدن خون
فرهنگ گویش مازندرانی
تهیه جهیزیه برای عروسی
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن ناگهانی و فراوان گیاهان، پیوند دادن دو چیز
فرهنگ گویش مازندرانی
فراهم کردن، درست کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جنگیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سحر و افسون نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
لج کردن، بیماری مسری
فرهنگ گویش مازندرانی